برهه برهنگی

بایدی در کار نیست، ولی زیر باران را باید رفت

برهه برهنگی

بایدی در کار نیست، ولی زیر باران را باید رفت

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

چند روزه که اینجوری شدم، کوچکترین حرف و اشاره ای، پرتم میکنه به یه گوشه ی دنیا...
دنیای خاطره ها، دنیای زمینی
وقتی این جمله سیده زهرا رو خوندم که "افسانه‌ها می‌گویند وقتی یک مسافر، چیزی توی شهری جا می‌گذارد، بعدا دوباره به آن شهر برمی‌گردد."، پرت شدم توی حرم امیرالمومنین...همونجایی که شال گردنمو گم کردم...
آخ که چه روزهای بهشتی بود...هنوز هم توی بعضی نماز صبح هام نسیمی که توی حرمت پیچید توی چادرم رو حس می کنم...
کاش زودتر افسانه ها دست به کار شن و واقعیت پیدا کنند!


۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۵ ، ۱۱:۳۳
hes

بعضی روزا هم مثل امروز

شروع نه سبک نه سنگین، با یه قلم استراحت و تفریح شبیه دراز کشیدن توی چمن

منتها انگار باغبون حواسش بهت نباشه و موقع آب پاشی آب بریزه رو صورتت و آب بره تو حلقت و یه ذره خفه شی

خوب و سنگین، نمی دونی چه حالی ای دقیقا!

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۵ ، ۲۳:۳۱
hes